سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 


درباره نویسنده
سوخته دل

سوخته دل
آیت الله انصاری همدانی رو خیلی دوست دارم. اینقدر عاشق بودن که حتی سینه شون هم از سوز عشق سوخته!! خدایا به حق بنده های صالح و پاکت ما رو هم با خودت و عشق به خودت آشنا کن. آمین



آرشیو وبلاگ
زمستان 1386
پاییز 1386


لوگوی سایت همسرم


لینکهای روزانه
پخش زنده کربلای معلا [64]
یادم آرد کربلا را... [79]
عاشورا در نگاه دیگران [77]
پدر مهربان [155]
بچه‏های قلم [100]
برای وبلاگ نویسی موفقتر [76]
[آرشیو(6)]



لینک دوستان
در کوی بی‏نشان ها
صفحات خط خطی
مفرد مؤنث غائب
صفحه بیست و یکم
نقطه سرخط
کوتاه نوشته‏ها
نشریه الکترونیک چارقد
مشترک مورد نظر
عضویت در خبرنامه  
لوگوی وبلاگ
سوخته دل

آمار بازدید
بازدید کل :35664
بازدید امروز : 2
 RSS 


خدایا... خداوندا؛
چه طاقتی؛
چه توانی؛
مگر می‌شود تصور کرد.
نه...؛
فرای طاقت بشری‌ست.
مگر میان در و دیوار ماندن مادر کم رنجی‌ست که باید فرق شکافته از هم پدر را هم می‌دید، یا جگر پاره پاره‌ی برادر را.
از همه سخت‌تر، سر بی‌تن حسین را بر بالای نیزه.
حسینی که بی او نای ماندن نداشت.
نه...؛
تصورش را هم نمی‌توان کرد.
آخر این همه مصیبت را چگونه زنی تاب تحمل دارد.
نه...؛
او زن نبود؛
او شیر زن بود؛
او زینب کبری(س)، دخت حیدر کرار، اولین مظلوم عالم بود.
و کسی را بی‌جهت ام المصائب نمی‌نامند.
آری؛ مادر غم‌ها.
مادر بزرگ‌ترین غم‌ها.
و خداوند می‌دانست که کسی جز او، تاب و توان این مصیبت‌ها را ندارد و این شد که ام المصائب نام گرفت و ایوب پیامبر را شرمنده کرد.
و سلام بر زینب کبری؛
او که بعداز حسین(ع)، قافله سالار کاروان نینوا بود و منادی فریاد بر حق حسین(ع).

نویسنده : سوخته دل » ساعت 10:8 عصر روز دوشنبه 87 دی 23


روزهای پیروزی در راه بود.

همه جا حرف از امام بود.امام آمد...

تیتر اصلی روزنامه ها هم همین بود: " امام آمد!"

دیگر کسی نه از راهپیمایی می ترسید،

نه از پخش کردن عکسهای امام،

نه از هیچ چیز دیگری.

همه لحظه شمای می کردند برای ورود امام به ایران

حتی زمین و آسمان!

بالاخره دوران تاریک فراق به سر رسید.

چه روزهایی بود آن روزها...



نویسنده : سوخته دل » ساعت 4:13 عصر روز پنج شنبه 86 بهمن 11