سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 


درباره نویسنده
پاییز 1386 - سوخته دل

سوخته دل
آیت الله انصاری همدانی رو خیلی دوست دارم. اینقدر عاشق بودن که حتی سینه شون هم از سوز عشق سوخته!! خدایا به حق بنده های صالح و پاکت ما رو هم با خودت و عشق به خودت آشنا کن. آمین



آرشیو وبلاگ
زمستان 1386
پاییز 1386


لوگوی سایت همسرم


لینکهای روزانه
پخش زنده کربلای معلا [64]
یادم آرد کربلا را... [79]
عاشورا در نگاه دیگران [77]
پدر مهربان [155]
بچه‏های قلم [100]
برای وبلاگ نویسی موفقتر [76]
[آرشیو(6)]



لینک دوستان
در کوی بی‏نشان ها
صفحات خط خطی
مفرد مؤنث غائب
صفحه بیست و یکم
نقطه سرخط
کوتاه نوشته‏ها
نشریه الکترونیک چارقد
مشترک مورد نظر
عضویت در خبرنامه  
لوگوی وبلاگ
پاییز 1386 - سوخته دل

آمار بازدید
بازدید کل :34614
بازدید امروز : 6
 RSS 


مولای من؛

سالهاست در انتظار آن جمعه زیبایم.

چشم به راهت دوخته ام، رو به سوی مهر رخت

تا کی تو را بینم؟

 

مهدی جان؛

مگر نه این که زمانه سالهاست منتظر قدوم توست؟

اما هنوز لب به شِکوه نگشوده و عاشقانه انتظارت را می کشد؟!

پس من دیگر سخنی ندارم،

جز این که از خدایت آمدن آن روز آرمانی را طلب کنم.

"اللّهم عجّل لولیک الفرج"

...                                          



نویسنده : سوخته دل » ساعت 10:7 عصر روز دوشنبه 86 آذر 5


سالها پیش در پشت خاکریزهایی که آنسویش دشمن بود و آماده برای هجوم و ویران کردن سرزمین ما، جوانانی بودند که راه و چاه را شناخته و آسمانی می‌اندیشیدند و عمل می‌کردند.
و بعضی اوقات در ورای یک جمله‌شان ، یک دنیا درس نهفته بود، درسی که هیچ وقت کهنه و غیر کارآمد نمی‌شود، فقط باید آن را با شرایط زمان و مکان تطبیق داد، آنوقت است که می‌توان به عمق نگاه و ژرفای تفکرشان پی برد.
و چه زیبا می‌گوید:
"کسی می‌تواند در شب عملیات از سیم خاردار دشمن رد شود که به سیم خاردار نفسش گیر نکرده باشد." شهید چیت‌سازان
کلمات چه زیبا در کنار هم قرار گرفته‌اند و جمله‌ای ساخته‌اند که می‌تواند درسی باشد برای یک عمر زندگی و بندگی.
در آن روزهای حماسه و دفاع، گذشتن از میدان مین و موانع شرطی بود برای پیروزی و پیشروی به قلب دشمن و بیرون راندنش از جایی که قصبش کرده بود... مطنقه عملیاتی شلمچه
و آن میدان مبارزه مرد می‌خواست، مردی که از همه چیزش گذشته باشد.
مردی که اگر لازم می‌شد شهامت آن را داشته باشد تا روی سیم خاردار بخوابد تا همرزمانش بتوانند با پا گذاشتن بر جسمش از سیم خاردار عبور کنند.
مردی که اگر راه را بسته می‌دید پای بر میدان مین می‌گذاشت تا راه را بر همرزمانش باز کند.
و...
و کسی آنگونه بود که بر نفسش پای گذاشته و مسخرش کرده بود و خود را در کنار خدا می‌دید و برای او نفس می‌کشید.
امروز، در پس آن سالها و حماسه‌ها و حادثه‌ها میدانهای مین و سیم خاردارهای زیادی در گوشه و کنارمان پهن شده است.
میدانهای مینی که به زیبایی هرچه تمام زینت شده‌اند و با رنگ و لعاب و دلربایی ظاهریشان به سوی خود فرا می‌خواندمان.
سیم خاردارهایی که نمی‌بینیشان و لباس و گوشت بدنمان را پاره نمی‌کند، ولی آنچنان زمینگیرمان می‌کند که خودمان هم نمی‌فهمیم.
خط شاخص و آن ربان سفید (1) میدان مین را باید پیدا کرد و برای آن مردان مردی می‌خواهد که امروز نیز با آن تفکر به میدان عمل وارد شوند.
و من و تو، ای برادرم، ای خواهرم در کجای این میدان ایستاده‌ایم؟
پی‌نوشت:
1- نوار سفید رنگی که برای مشخص نمودن مسیر بی‌خطر میدان مین و گذرگاه امن از آن استفاده می‌شود.

منبع: بچه‏های قلم



نویسنده : سوخته دل » ساعت 6:2 عصر روز شنبه 86 آبان 12